مردمی‌سازی؛ راهی که باید پیمود

میشل فوکو جامعه شناس و فیلسوف مشهور فرانسوی که از سابقون پست مدرنیسم در جهان شناخته می شود، از «وجه چهارم قدرت» در روابط انسانی با عنوان «میکروفیزیک قدرت» پرده بر می‌دارد.

آوای کاسیان_ از نیمه دوم قرن بیستم، رویکرد جدیدی در علم و هنر با عنوان «پست مدرنیسم» پدیدار شد که خبر از دوره نوینی در حیات بشری می داد. پست مدرنیست‌ها می‌گویند، ویژگی‌های مهمی مانند نسبیت گرایی، عدم قطعیت، مرکز گریزی، تکثر، غیریت پذیری و جزیی نگری در همه صحنه‌های زندگی امروزی نشان می‌دهند که اصول مدرنیسم مثل سازماندهی متمرکز، هدف‌گذاری‌های کلی و آرمانی، نظم و انضباط ساختاری و کلان روایت‌های علمی دیر وقتی است که به خیل افسانه‌های باستان پیوسته است.

 به رغم تناقضات منطقی و تضادهای درونی که در اندیشه و خیال پست مدرن‌ها هست و خردمندان روزگار از هم اکنون مهر بطلانی بر مدعیات آنها زده اند و آن را نه رنسانسی دیگر که به مثابه عفونت های تازه ای از زخمی قدیمی می‌دانند که مدرنیسم بواسطه خصومت با خدامحوری و دین مداری بر تارک تاریخ وارد آورد، لیک جنگ زرگری میان این دو فرزند خلف اومانیسم و افشاگری های متقابل طرفدارانشان، حاوی نکاتی قابل توجه و مفید است.

میشل فوکو جامعه شناس و فیلسوف مشهور فرانسوی که از سابقون پست مدرنیسم در جهان شناخته می شود، از «وجه چهارم قدرت» در روابط انسانی با عنوان «میکروفیزیک قدرت» پرده بر می‌دارد.

از نگاه او تمرکزگرایی و میل شدید مدرنیستها به اصلاح امور از بالا به پایین موجب این توهم شده است که قدرت همچون ذاتی متعین با وجودی مستقل در چنته دولت و ساختار متصلب آن تعبیه شده است و از همین رو با اعمال قدرت حاکمیت از طرقی چون تجویز دستوری و تزریق بخشنامه ای می‌توان آرمان‌شهر موعود را تحقق بخشید و یا لااقل مسائل و معضلات جامعه را پاسخ گفت.

 وی در مقابل بر این باور است که قدرت تنها نمایانگر اشکال سیالی از روابط متنوعی است که میان افراد، گروه ها و نهادها وجود دارد تا هر یک بر اساس شرایط خود و دیگری خواسته شان را برآورده سازند و این در انحصار شخص یا سازمانی نیست.

با همین دیدگاه است که فوکو انقلاب اسلامی ایران را اولین انقلاب پست مدرنیستی دنیا می‌داند، جایی که مردمی با دستان ظاهراً خالی نظامی مجهز، مسلح و برخوردار از حمایت ابرقدرتها را به زیر می‌کشند. وی که از نزدیک شاهد جوش و خروش مردم ایران در ایام انقلاب بوده است، خاصیت نامتعین، پخشی و مرکزیت گریزی «قدرت اجتماعی» را در آن به وضوح می‌یابد. این رویکرد فوکو پیروان زیادی در محافل آکادمیک و جریان‌های ژورنالیستی یافته است.

ارمغان این بحث برای ما آن که این انگاره که دولت به تنهایی می تواند با اعمال حاکمیت از رأس به ذیل مشکلات جامعه را حل نماید، اشتباه است و علاوه بر این که موجب هدر رفت منابع عظیم قدرت و ثروت اجتماعی می‌شود، باعث آسیب پذیری نظام جمهوی اسلامی در قبال نوسانات و ناکارآمدی‌های دولت‌ها و مجلس‌ها و دشمنی‌ها و تحریمهای خارجی می‌شود. به عنوان نمونه آمارهای رسمی نشان می‌دهد همواره سهم دولت در اقتصاد جاری مملکت (یعنی نسبت بودجه کل دولت و ساختارهای حاکمیتی به تولید ناخالص داخلی) کمتر از یک چهارم بوده است، اما متاسفانه تمام توجهات و انتظارات معطوف به همان مقدار شده است.

 اکنون می توان بهتر فهمید که تاکیدات مکرر رهبر فرزانه و آگاه انقلاب اسلامی بر مردمی سازی سیاست، فرهنگ و اقتصاد بیشتر از حد شعار و تعارف ساده است. در این میان وظیفه نیروهای انقلابی و مومن سنگینتر می شود، چرا که نباید صرفاً منتظر در دست گرفتن دولت و مناصب رسمی باشند و حتی در بدترین حالت می توانند با برنامه ریزی و تلاش وافر از نیروها و منابع زیادی که در سطح جامعه پخش شده است، بخش اعظمی از مشکلات را حل نمود، هرچند که حرکت در این مسیر خود عاملی مهم در جلب اعتماد و کسب آراء عمومی نیز می شود.

نکته آخر اینکه مردمی سازی همیشه با خصوصی سازی یکسان نیست. مردمی سازی به معنای مشارکت عموم مردم با پشتوانه های ریز و درشت خود در به دست گرفتن کارهاست نه کاستن از نقش و اعتبار دولت به نفع کارتل های انحصاری و اشخاص متشخص خاص.